Thursday, February 3, 2011

سر زمینم خزر




سلامی زمن جان زتن کرده کوچ

به کرد و لر و آذری و بلوچ 

سلامم به مرد و زن قوم پارس

به سوی خلیج چو همیشه فارس

پسر را سلامی به ایران پدر

همان اوست در انتظار پسر



سلامم به شاهنشه تاجدار

به آن مرد والای خدمتگذار

همان کو که همواره میداشت بیش

وطن را گرامی تر از جان خویش

بر آن مادر داغ بر دل دوبار

بر آن بانوی همچو کوه استوار




بر آن پاره دیگر از جان و تن

به تنها امید نجات وطن



به خواهر فرحناز دلسوخته

به دل بارها آتش افروخته




سلامم به آن ماهی دور از آب

به آن سنبل درد و رنج و عذاب

به لیلا به آن نازنین راه دور

به آن خواهر خفته در خاک گور




خداوند ایران گواه منست 

همو شاهد اشک و آه منست

که چندیست بس خاطر آزرده ام

ز درد وطن بارها مرده ام




چنان آتش افتاده بر خرمنم

چنان شعله برگشته روح و تنم

که داند که داند که ازین درد دیرینه ام 


چه آتشفشانیست در سینه ام


ز یک  سو پریشانی مادرم

ز سوی دگر غصه خواهرم




به آتش فرو رفتن میهنم

پریشانی و رنج  هم میهنم




چو آن سرزمین بارگاه منست

سراسر همه زاد گاه منست

گل مام میهن چو بو ئیده ام

زپستان او شیر نوشیده ام

چو دیدار میهن مرا آرزوست

دلم سخت تنگست و بیمار اوست

مرا آنچه می خواهمش آن کنید

صمیمانه تقدیم ایران کنید

به آتش سپارید پا تا سرم




بسوزید سر تا به پا پیکرم

بریزید خاکسترم بی امان

به امواج دریای مازندران




که آن خطه بی شبه حد منست

سرای رضا شاه جد منست




چو هر موج را بوسه باران کنم

بیرزد که جان خود ارزان کنم

در این شام تاریک و گرداب و باد

در این شام تاریک و گرداب و باد

شود مرگ من باعث اتحاد

بدانید جاوید و پاینده ام

نه امروز بل تا ابد زنده ام

نه امروز بل تا ابد زنده ام


مسعود صدر

Monday, January 24, 2011

شعری برای مادر ایران شهبانو فرح پهلوی

 

در کاخ پادشاهی,در پای تخت شاهی

در شب میلاد نور,در قحطی سیاهی

با مهر آریایی,مهربان بانو شدی

مادر ملتی با,نام شهبانو شدی

ای مادر گرامی,همسر مرد نامی

 

 

رنجی که برده ای تو,نداره التیامی

نه وقت بار عامی,نه فرصت سلامی

از این همه مصیبت,نمیشه گفت کلامی

مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو

خونه را خاک گرفته,از بیکسی تا زانو

مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو

خونه را خاک گرفته,از بیکسی تا زانو

شکوه تخت جمشید تاراج آشنا شد

آیه تخت کوروش چوبه دار ما شد

پرچم شیر و خورشید بی یال و دم رها شد

جهنمی به نام دین خدا به پا شد

رنج زیادی بردیم,از دنیا ضربه خوردیم

افتادیم از بزرگی,اما هنوز نمردیم

زنده به عشق یاریم,تشنه کارزاریم

ما امتداد سبز,دوباره بهاریم

مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو

 

 

 

خونه را خاک گرفته,از بیکسی تا زانو

در سرزمین خورشید,اگر که روشنی نیست

مثل تو عاشق مهر,تو قصر عشق زنی نیست

رو خط سرنوشت,هر دوی ما نوشته

شکسته ها شکسته,گذشته ها گذشته

تا وقتی که به دلها,نوید عشق میدی

وقتی تو را میبینیم,لبالب از امیدیم

میگذریم از سیاهی,پا میذاریم تو راهی

که میرسه به مرز,ایران پادشاهی

مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو

خونه را خاک گرفته,از بیکسی تا زانو

مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو

مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو

 


 



 


همایون هوشیار نژاد

Wednesday, January 12, 2011

مادرم گریه نکن







مادرم گریه نکن ما همه فرزند توییم

چون فرحناز وُ رضا مونس وُ دلبند توییم


دل قوی دار در این عرصه ی بیداد تمنا مادر

گر رسد زخم به تو ما همه زخم بند توییم


گر زما قامت ِ قد، خم شود بهر ِ وطن

با همه جان ِ جوان عاشق وُ پا بند ِ توییم


عاشقیم، عاشق تو، عاشق ِ ایران، مادر

چون نگینی توی گردن، گلو بند ِ توییم


گر شود چشم تو گریان ز درد وُ حرمان

همه تن اشک شویم، چون همانند توییم


یا اگر غنچه ی خنده بشود باز چو گل لبهایت

ما چو دشتی همه گل، خنده وُ گلخند ِ توییم


مادرم گریه نکن، دل قوی دار که ما

چون فرحناز وُ رضا جملگی فرزند توییم


Thursday, January 6, 2011

همدردی با خانواده ی بزرگ ِ پهلوی

image 
هر جا که تو دیده ای گلی یاد آر مرا
در دیده ی تو شکُفت سُنبلی یاد آر مرا

فریاد ِ گلوی ِ باغ را باور کن
آنجا که رسد صدای ِ بلبلی یاد آر مرا

                   

آه چه سوزی این جگرم را می تراشد و درونم را اشک می باراند
آه چه دردی مرا چون خوره می خورد و استخوانم را می ترکاند
آه چه غمی در این غربت ِ غمگین ِ غرب مرا دل، خون می چکاند
آه چه اشکی از همه ی جان ِ چشمانم پیاله ی درد می ریزاند

بار دیگر غمی جانگداز همه ی جان وُ دل ایراندوستان را در خود فرو کشید و پرچم تاریخ ایران ِ پادشاهی را قامت خم کرد و درد جانسوز ِ سوگش را در جای جای دل وُ جان و جگر وُ پیکر ِ ایرانیان ِ سرفراز، نیشتر ِ شرر فرو کرد.
دوباره اشک ها چون سیلابی از دیده  گان وطندوستان، اقیانوس درد جاری کرد و دلهای بیشمارانی را خون بارانید.
دوباره داغی جگر سوز دلهای بی قرار ایرانیان را ویران کرد و مادر داغدیده ی همه ی ایرانیان گریان نمود.
چه می شود کرد؟
این جریمه ای است که بابت اشتباه تاریخی خودمان پرداخت می کنیم.
فراموش نکنیم وقتی که پادشاه ایران با چشمی گریان خاک ایران را ترک کرد، ما عابرین پیاده ی تاریخ در همه رنگش و یا در همه ی طیفش در قبیله ی به اصطلاح ملیون و عشیره ی چپ، چه از نوع اسلامی و چه از جنس کمونیستی بر ویرانی تاریخ، تمدن، فرهنگ و همه ی نو آوری ایران را با شادی جاهلانه به استقبال شتافتیم.
دیو جماران را بر شانه های بیگانه پرستی مان بالا کشیدم و با همه ی توش و توان در جای جای وطن بذر ویرانی و مرگ پراکندیم.
 و بی گمان:

ما قدر  نشناختیم
ما قدر نشناختیم
 ما ناسپاسانه، دستاوردهای ملی و میهنی مان را با لگد ِ جهالت کوبیدیم
ما بر روشنایی و سپیده سحر تاختیم و شب را به استقبال شتافتیم
ما زیبایی و رعنایی را در چنگال ِ جنون دریدیم و کهنه پرستی و زشتی و نکبت را بی صبرانه به انتظار نشستیم
ما چهرهای شادمان و آفتاب گون را به نفرت آمیختیم و عبوس سالاری و افسردگی مذمن را سلام کردیم
ما جامعه تاریک اندیشی ِ عصر قبیله ای آخوند سالاری را به جامعه باز روشن اندیشی ِ انسان سروری، ترجیح دادیم
ما قدر و اندازه نشناختیم
 با دیو جماران ساختیم
 بر خود تاختیم
 هر آنچه داشتیم، باختیم
 و افسار گسیخته به سوی مرگ شتافتیم
ما
آه
 افسوس ما
قدر نشناختیم
و چنین است که امروز این جریمه ی تاریخی را به حساب ِ زندگی ِ جوان ِ ایرانیان هزینه می کنیم تا مرگ شب پرستان  فرا رسد و همه دم و دنبالچه هایشان از صفحه تاریخ محو شوند.
آری
پریروز پادشاه خدمتگزار ایران و تاریخ ایران را با چشمانی از اشک ِ خون وداع گفتیم، دیروز دختر دلبندشان لیلای لاله وش را در سوگ جانسوزش اشک در چشمان جاری کردیم و امروز با همه ی سنگینی این مصیبت وارده بر تاریخ پادشاهی ِ ایران و بویژه پادشاهان پهلوی سرو وار در کنار و همراه خانواده ی پهلوی همدرد اما استوار ایستاده ایم تا مرگ شب ِ  تیره ی وطن را به نظاره ی رها شدن ِ نور و رهایی سحر کنیم.
یعنی با همه ی این درد و زخم و خنجر بر جگر، ما قرار نیست در غم و ماتم بر سر بکوبیم و گریبان پاره کنیم، خیر.
بلکه باید ضمن همدردی با شهبانو فرح؛ شاهزاده رضا پهلوی، شاهدخت فرحناز پهلوی و همه ی خاندان سرفرازشان، چون تنی واحد پشت شاهزاده رضا پهلوی زنجیر شویم و با تمامی توش وتوان و یا جان و جهان حمایتش کنیم تا این ننگ تاریخی نشسته بر رخ ایران را با تیزابشان حل کنند و با الماس رهایی و زیبایی امید در دل های خسته ی سالیان ایرانیان بنشانند.
چنین باد
در پایان این دلنوشته ی کوتاه مایل هستم که غزل ِ از دل بر آمده زیر را جهت همدردی با خانواده ی پهلوی تقدیم شهبانو فرح می کنم. باشد که بر من منت بگذارند و این ارمغان کوچک ِ همدردی را بپذیرند. 


رفتی وُ ز رفتنت، درد هجران گذاشته ای

دل ها شکستی وُ مادرت، چشم گریان گذاشته ای

شاهزاده رضا را دلش فشردی وُ غم در آن کردی

شاهدخت فرحناز را اشکبار چو باران گذاشته ای

دیروز لیلای تو لاله وار شقایق گذاشت وُ رفت

امروز تو آن شقایش را بر دل مادران گذاشته ای

پرچم تاریخ ز سوگ تو خم کرد قامتش را به احترام

یک ملت سرفراز را در هجر تو نالان گذاشته ای

امروز دوباره مادر تو جامه ی نیلی نموده به تن

دلها فرو ریخته ای وُ ملتی را گریان گذاشته ای

ناگهان جان ِ جوانت به عشق ایران فرو خشکید

بی گمان در قلب بیشماران درد ِ زمان گذاشته ای

سوگواریم وُ همدرد با مادر وُ برادر وُ خواهرت

سوگ ِ زمان را پس از پدر و لیلا تو بی گمان گذاشته ی



بر گرفته از وبلاگ احمد پناهنده

Wednesday, January 5, 2011

والاحضرت شاهپور علیرضا پهلوی




 Reza Pahlavi




در گذشت نازنینی دیگر از خواندن همیشه جاودانه پهلوی ،،((( شاهپور علیرضا پهلوی را )))) به تمامی ایرانیان سرتاسر گیتی‌ تسلیت عرض مینمایم.

و در پیشگاه تاریخ اعلام میدارم که ما مردومان ایران همچو خدا خواندن پهلوی را می‌‌پرستیم و از خدمت و مهر این... بزرگ مردان سپاس میگوییم.

شاهپور علیرضا پهلوی یک آزاد اندیش بود که دست سرنوشت بده زمان نگذاشت که او باری دیگر سرزمین زیبای مادری خویش ایرنش را ببیند و در اندوه نابودی سری پارس ایرنش چشم از این جهان هستی‌ برای همیشه گشود.

درگذشت ایشان را از طرف خودم و دوستان و ایرانیان به تمام هم میهنان تسلیت عرض می‌کنم،،،و امید وارم روانش در کنار آریامهر و رضا شاه بزرگ شاد گردد

رضا شاه ۲ درگذشت بردار شما را که مهر او مهر به ایران و ایرانی‌ بود را به شما و شاه بانو مادر فرح پهلوی و فرحناز پهلوی،، نزدیکن ایشون تسلیت میگوییم

شاپور علیرضا روانت شاد و یادت پایدار

شاپور علیرضا جان راحت ادامه دارد






شاهزاده علیرضا پهلوی به زندگی خود خاتمه داد




خاندان پهلوی در بیانیه ای در وبسایت رسمی شاهزاده رضا پهلوی اعلام کردند:"با کمال تاسف و اندوهی جانگداز درگذشت شاهپور علیرضا پهلوی را به آگاهی هم میهنانمان می رسانیم.شادروان، همچون میلیون ها جوان ایرانی، از آنچه که به ناروا بر میهن عزیزش می گذشت سخت آزرده و غمگین بود، و نیز هیچگاه خاطرۀ دردناک مرگ پدر و خواهر عزیزش او را رها نکرد.بسیار کوشید که به گونه ای بر این بحران درونی فائق آید، دریغا که موفق نشد، تا اینکه سرانجام در صبحگاه چهاردهم دی ماه ۱۳۸۹ (چهارم ژانویۀ ۲۰۱۱) در منزل مسکونی خود در شهر بوستون آمریکا به زندگی خود خاتمه داد و همۀ خانواده و دوستدارانش را در غمی عمیق فرو برد.باری دیگر با همۀ مادران، پدران و وابستگان داغدار قربانیان این دوران تاریک میهن همدرد شده ایم".


همچنین در بیانیه دیگری در وبسایت رسمی شاهزاده رضا پهلوی منتشر شده است:"شاهزاده علیرضا پهلوی در ۲۸ آوریل سال ۱۹۶۶ (۷ مرداد ۱۳۴۵) در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی اش که در ایران آغاز شده بود، با وقوع انقلاب سال ۱۳۵۷، در خارج از کشور ادامه یافت. عشق او به تاریخ میهنش، وعلاقه به تحقیق در باره تمدن وفرهنگ ایرانی زمینه ساز ادامه تحصیلش در رشته های تاریخ وفرهنگ ایران بود. او تحصیلات عالی خود را در دانشگاه های پرینستون، کلمبیا ادامه داد و سپس دانشنامۀ دکترا را با تحقیق در رابطه با تمدن وفرهنگ کهن ایران ازدانشگاه هاروارد اخذ نمود.شاهزاده علیرضا انسانی فرهیخته، حساس و وفادار واز جان دلبسته به ایران وتمدن ایرانی بود. او دوستی خوب وعضوی علاقه مند در میان خانواده بود. مهر او، هوشمندی اش و بیان طنز آلودش هرگز از یادها محو نخواهد شد."

شاهزاده علیرضا پهلوی، شاهزاده جوان ایرانی در سن 44 سالگی، در غربت ،با درد دوری از وطن ،به زندگی خود خاتمه داد...


*** وبلاگ ایران آزاد  خبردرگذشت شاهزاده علیرضا پهلوی را به خاندان بزرگ پهلوی و تمام میهن پرستان تسلیت می گوید. ***


روانش شاد و یادش گرامی باد

درود بر روان پاک شاهزاده علیرضا پهلوی عزیز

Thursday, December 23, 2010

گلایه از خدا

مگر خوابی، مگر خوابی،خدايا  

 نبينی تو، همه اين درد و زجرها؟

خداوندا، کجايی تو،کجايی؟

 که اين شيخ را نيست، شرم و حيايی

سکوت تو، برايم زجر و درد است
                     
 وجود تو، به شايد سنگ صبر است

شنو باش، هق هق گريه،خدايا 

 اگر خواهی، ستاييم حکمتت را!

تو را علم و فضيلت، ما ديديم
                                 
 ولی از مهر تو، چيزی نديديم

تو ای پروردگارا، شوکتت کو؟
                              
 جلال و قدرت و آن حکمتت کو؟

تو که نوح را به ما دادی نشانه
                               
 و دادی حکمت و حکمی يگانه

اگر با تو شويم، با ما بمانی
                                   
 اگر قهرت کنيم، آتش فشانی

بگفتی، عشق و آزادی تو خواهی
                             
 و ظلم ظالمان، دادی تباهی

کجايست، پس همه حرف و کلامت
                         
 چرا، شيخ را نکردی تو، ملامت

تو از اصحاب فيل دادی نشانه
                               
 ولی، کو قدرتت، ای جاودانه

خدايا، سجده کرديم ما به پايت
                               
 چرا ما را نديدی در  ورايت؟

اگر اينست خدايی، وايی بر ما
                                
چو آنست روسياهی، بر سر ما

صداقت پيشه کرديم از بر تو
                                 
 پسنديده بگردد، انور تو

ولی افسوس ازين ننگ و سياهی
                            
 نکردی درد خلقت را نگاهی

خدايا، حکمتت را بس تعجب
                                
 خدايا، قدرتت را نيز، تردّد

خدايا، گر که قادر، تو نی هستی
                            
 بگويم؛ تا بدانم، پس که هستی

به غير آن، خدايی را رها کن
                               
 برو در تربت خويش و صفا کن

اگر اينست تزوير خدايی
                                     
 خدايی را نباشد جايگاهی

خدايا، تو به ما خالق هستی
                                 
 اگر مخلوق نباشد، تو که هستی؟

اگر، بهر وجود ما تو هستی
                                
 اگر، بهر وجود ما نشستی

اگر  هستی و ميدانم که هستی
                              
 رهاکن، مردم از اين ننگ هستی(ملايان)

تويی داور، ببين حکم خطايان
                               
اگر هستی، بکش پس ناروايان

سروده از عبدالرضاحيدری